Rationalization
عقلانی شدن
عقلانی شدن مفهومی است سرشار از ابهام که «دنیایی از امور بسیار متفاوت» (weber, 1904-5) را دربرمیگیرد. ابهام این مفهوم مانند ابهام مفاهیم مرتبط با با آن یعنی عقل، عقلانیت و عقلگرایی است. به دلیل همین ابهام، ارائهی
نویسنده:راجرز بروبیکر
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
Rationalization
عقلانی شدن مفهومی است سرشار از ابهام که «دنیایی از امور بسیار متفاوت» (weber, 1904-5) را دربرمیگیرد. ابهام این مفهوم مانند ابهام مفاهیم مرتبط با با آن یعنی عقل، عقلانیت و عقلگرایی است. به دلیل همین ابهام، ارائهی تعریف کلی از عقلانی شدن غیرممکن است. با این حال، میتوان دو خوشهی معنایی را معرفی کرد که برداشتهای عام و خاص از عقلانیت را منعکس میکنند (برداشت سومی که ربطی به این دو برداشت ندارد در این جا موردنظر ما نیست: عقلانیسازی به مثابه تبیین یا توجیه کاذب و مصلحتجویانهای دربارهی عقاید یا اعمال یک فرد یا گروه).برداشت خاص از عقلانی شدن که به حیطهی اقتصاد محدود میشود، در اواخر دههی 1920 در آلمان پرورانده شد. در آن سالهای بهبود چشمگیر و سازماندهی دوبارهی اقتصاد، عقلانی سازی به شعار بسیار رایجی تبدیل شده بود که برای اشاره به شکلگیری شیوههای نوین هماهنگی، یکپارچگی، استانداردسازی و برنامهریزیهای بین شرکتها در کارخانهها، از یک طرف، و بهرهگیری سیستماتیک و نهادی شده از پژوهش و دانش و فنون و روشها و نگرشهای علمی در تولید، مدیریت، توزیع و امور مالی، از طرف دیگر، به کار میرفت. اما خیلی زود معلوم شد که آنچه از دیدگاهی عقلانی است شاید از دیدگاه دیگر غیرعقلانی باشد. غیرعقلانیسازی فنی شاید از نظر اقتصادی غیرعقلانی باشد؛ عقلانیت اجرایی برنامهریزی هماهنگ شاید از دیدگاه کارایی در بازار غیرعقلانی باشد؛ عقلانیسازی سازمانی برای مهار و کنترل ظرفیتهای اضافی شاید به لحاظ اجتماعی غیرعقلانی باشد. شاید به دلیل همین ابهام چارهناپذیر، محبوبیت و رواج واژهی «عقلانی سازی» به مثابه مظهر و محور برنامهریزی به سرعت سپری شد. این اصطلاح در کشورهای دیگر نیز به کار رفت، اما هرگز در هیچ کجا به اندازهی آلمان رواج پیدا نکرد. در انگلستان این اصطلاح غالباً معنای محدودتری داشت و عمدتاً به آن دسته از تغییرات سازمانی اطلاق میشد که با هدف کاستن از ناکارایی، اتلاف یا اضافهتولید صورت میگرفت.
برداشت عام از عقلانیشدن، ملاک سنجش بسیار گستردهتری دارد. در این برداشت چنین تصور میشود که نیروهای عقلانی شدن- علم و فنآوری، بازار و بوروکراسی، انضباط و نظم شخصی- بر همهی حوزههای زندگی حکمفرماست: بر فرهنگ و امور جنسی و شخصیت، به اندازهی تولید و جنگ و قانون و زمامداری. این برداشت که همهی تمدن را دربر میگیرد بیش از همه مدیون ماکس وبر است که مجموعهی آثار او را میتوان به مثابه تلاشی برای تعریف و تبیین «عقلگرایی خاص» و مختص به تمدن مدرن غربی (1904-1905) در چشمانداز جهانی- تاریخی قرائت کرد. همانطور که وبر به تفصیل نشان داد، صورتهای بسیار گوناگون و متنوعی از عقلانی شدن در همهی حوزههای زندگی و همهی تمدنهای بزرگ وجود داشته است. علاوه بر این، در هر حیطهی خاص، صور رقیبی از عقلانی شدن وجود دارد که هر یک اهداف و ارزشهای متفاوتی را نشانه گرفته است. برای مثال، وبر روی عقلگرایی آیین کنفوسیوسی و پیوریتنی تأکید میکند، اما خاطرنشان میسازد که آیین کنفوسیوسی با «سازگاری عقلانی با جهان» و آیین پیوریتنی با «غلبهی عقلانی بر جهان» پیوند خورده است (weber, 1951, p. 248).
بنابراین، وبر نمیخواست عقلانی شدن غرب را در مقابل فقدان عقلانیت در جاهای دیگر قرار دهد؛ بلکه میخواست وجه تمایز الگوهای عقلانی شدن غربی را مشخص و تبیین کند. این الگوی متمایز شامل شش فرایند اجتماعی و فرهنگی بنیادی و بسیار پرشاخ و برگ است:
1. افسونزدایی و معقولسازی جهان، و در نتیجه گرایش به نگریستن به جهان به مثابه سازوکاری علّی که اصولاً پذیرای کنترل عقلانی است؛
2. پیدایش خلق و خوی پیشرفت دنیوی غیرشخصی که به لحاظ تاریخی در اخلاق کار پیوریتنی ریشه دارد.
3. اهمیت رو به رشد دانش فنی و تخصصی در اقتصاد، زمامداری و آموزش و پرورش؛
4. عینیتیابی و غیرشخصی شدن قانون، حکومت، و افزایش نظم و محاسبهپذیری کنشها در این حوزهها؛
5. پیشرفت ابزارها و روشهای عقلانی و فنی کنترل آدمیان و طبیعت؛ و
6. روند جایگزینی جهتگیریهای کنش صرفاً ابزاری به جای کنشهای سنتی و ارزشی- عقلانی.
این فرایندها به رغم ریشههای تاریخی متفاوتشان به یکدیگر متصلاند، چون همگی مقوم عقلانیت صوری هستند و نه عقلانیت محتوایی. یعنی، همهی آنها محاسبهپذیر بودن کنشها را تقویت میکنند در حالی که نسبت به اهداف و ارزشهای شاکلهی آنها بیاعتنا میمانند. بنابراین، جنبهی «خاص و یکتای» الگوی عقلانی شدن غربی در این واقعیت نهفته است که «هدف» بنیادی عقلانی شدن نظم اجتماعی- حداکثر محاسبهپذیری- در واقع اصلاً هدف محسوب نمیشود بلکه وسیلهی تعمیم یافتهای است که پیگیری تعمدی همهی اهداف محتوایی را تسهیل میکند.
وبر در کندوکاوهای خویش دربارهی عقلگرایی و عقلانی شدن، مسئلهای را که در اصل متعلق به فلسفهی تاریخ است، به زبان جامعهشناختی بازتقریر میکند. او به این ترتیب راه خود را کاملاً از ایمان عصر روشنگری و ایمان هگل به تحقق عقل در تاریخ جدا میکند. به گفتهی وبر، رؤیای عقل شاید کابوس از آب درآید: ممکن است عقلانی شدن، دنیایی بدون معنا و بدون انساندوستی و بدون آزادی خلق کند که زیر سلطهی بوروکراسیهای قدرتمند و «قفس آهنین» تدابیر تخصصی است. همین روحیهی بدبینی فرهنگی- که یقیناً فقط یکی از جنبههای واکنش عمیقاً تردیدآمیز و دودلی وبر دربارهی عقلگرایی مدرن غربی است- یکی از پایههای شکلگیری برداشت عام از عقلانی شدن در آثار مارکس هورکهایمر و تئودور آدورنو است. پس از آنان نیز یورگن هابرماس به بازسازی نظاممند مفاهیم عقلانیت و عقلانی شدن پرداخته است و در پی متصل کردن مفهوم فلسفی و هنجاری عقل با مفهوم تجربی و تاریخی- جامعهشناختی عقلانی شدن بوده است. هابرماس با پیریزی این بازسازی بر پایهی تمایز میان عقلانیت شناختی- ابزاری و عقلانیت ارتباطی، به ارزیابی تازهای از روند عقلانی شدن غربی میرسد که تمایزیافتهتر و خوشبینانهتر از نظریهپردازان مکتب فرانکفورت است، در عین حال که نقد آنها را از عقل ابزاری حفظ و تقویت میکند.
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}